دیروز هوا خیلی گرم بود پدر جون هم استخر خانم را اب کرد تا بره اب بازی بچه ام اولش می ترسید اما بعد خوشش اومد اینجا هم دیگه خسته شد می خواست بیاد بیرون ...
دخترکم مامان این روزها خیلی گرفتاره اگر خدا بخواد شهریور دفاع می کنه و میشه یه خانم دکتر واقعی برای همین به شدت مشغول کار روی رساله و ویرایش نهایی اون هستم ببخشید که این روزا تنها می مونی ولی خدا رو شکر کن که خاله و پدر جون و مادر جون مهربونت هر کاری می کنن که بهت خوش بگذره عزیزکم ...
شیطون یاد گرفته هر وقت دعواش می کنیم زل می زنه تو صورتمون و هر هر می خنده اونوقت اینکه جلوی خنده ات رو بگیری که اقتدارت بهم نخوره واقعا شکنجه است !!! ...
خدایا شکرت که بعد از ده روز بیماری بالاخره دخترکم روی ارامش رو دید خیلی سخت بود اسهال و بی اشتهاییت داشت مامان رو دیوونه می کرد و تو که چقدر صبورانه درد رو تحمل می کردی تازگی ها یاد گرفتی دالی می کنی میری پشت سرم یواشکی میگی دالیییییییی منم مثلا نمی بینمت صدا می زنم این کیه دالی می کنه اونوقت هر دو تا مون از خنده غش می کنیم!!!!
جیگر مامان تازگی ها هر وقت تلویزیون هر اهنگ جدیدی می ذاره پا میشی میرقصی و دستاتو یه جوری میگری که انگار داری بشکن میزنی بعد صداشو با دهنت در میاری الهی قربونت بشم که چقدر خوردنی میشی!